کد مطلب:68017 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:623

احیای آیین نقابت











.

این فصل را به یاد دوست فاضل مجاهدم، ثقةالاسلام. حضرت سید محمد مظلومی خراسانی و آرمانهای والای او می نویسم- علوی شریف و روحانی پاك پاك نگر، آنكه چون بر سالوس و تزیور شكیبایی نیارست كرد، راه خویشتن جدا ساخت.

مسئله ی تشكل سادات و علویان و انتظام امر آنان، از دیرباز، مسئله ی جهان اسلام، بوده است. در واقع، پس از درگذشت پیامبر و تزلزل جامعه ی اسلامی و تغییر جوهر رهبری در اسلام و پشت كردن به سیاست قرآنی غدیر و حكومت معصوم، نخستین كس[2] كه به آهنگ اصلاح مسیر و تصحیح خطای جامعه به پا خاست، بانوی اكرم حضرت صدیقه ی كبری فاطمه ی زهرا بود.درگیری او با قدرت مسلط و سخنرانی شور آفرین وی در جامعه مدینه و تهییج صحابه و بسیج نیروی جوان یثرب و بنیانگذاری فلسفه ی انقلاب در امت به وسیله ی او از درخشانترین فصلهای تنفس تاریخ است و سر فصل حماسه ی جاوید: تشیع.

[صفحه 272]

سپس این حقیقت اجتماعی و عملی را، سادات از جده ی خویش به ارث بردند. و در دامان این مادر، «مادر مردان آرزو»، فرزندان انقلابی اسلام و شیران آزاده ی شورشی پرورش یافتند. و پس از پیامبر اكرم «ص» و مجاهدان صدر اسلام و شهدای «بدر» و «احد» و... همواره به پا خاستند، تا هیچگاه این شعله فرو ننشیند، و این مشعل از پای نیفتد، و هیچ دستی نتواند جوهر آن را تحریف كند، اگرچه بر مظاهر آن چیره و قدرت را به دست گیرند.

بدین گونه، در طول تاریخ، هر لحظه كه در سرزمینهای اسلام، انحراف یا تحریفی روی می داد، خون محمد «ص» در عروق یك یا چند تن از فرزندان او جوشیدن می گرفت و آنان را به خروشیدن وا می داشت. این جوش وخروش- چنانكه گفتیم- از بانوی اكرم حضرت فاطمه ی زهرا «ع» آغاز گشت، و در فرزندان او، یعنی نوادگان محمد «ص»، همینسان ادامه یافته است. به گفته ی ابن خلدون- كه پیش تر نیز اشاره شد-:

خون فرزندان پیامبر (در راه دفاع از انسان و اسلام) در هر سرزمینی بر زمین ریخته شد.

و به گفته ی دكتر علی سامی النشار مصری، استاد دانشگاه اسكندریه:

فرزندان فاطمه به پا خاستند تا با خون خویش بزرگترین حماسه ها را رقم زنند.

این سخن دكتر سامی النشار مصری را نیز پیش تر آورده بودم. در اینجا خوب ست قسمتی مفصل تر از آن را نقل كنیم. چون از زبان یك نویسنده و محقق سنی عرب است (كه در این مقوله، از خود برادران اهل سنت و صاحب نظران ایشان، هم رأی و

[صفحه 273]

هم عقیده فراوان دارد، هم از گذشتگان و هم معاصران)،[3] دقت در آن اهمیت دارد. وی می گوید:

كار حكومت اسلامی به دست معاویة بن ابی سفیان افتاد. اما مسلمانان هنوز پدر او را فراموش نكرده بودند، یعنی همان... بت پرستی كه هیچگاه ایمان به دل او راه نیافت. و مسلمانان خیلی زود معاویه را طلیق[4] پسر طلیق و بت پرست پسر بت پرست نامیدند... باری هرچه درباره ی معاویه بگویند و تا هر اندازه علمای متأخر پیرو مكتب سلیفه، یا برخی دیگر از اهل سنت، بكوشند كه او را در شمار اصحاب پیامبر بگذارند، این مرد (معاویه) هیچگاه مسلمان نشد و به اسلام نگروید. او بسیار می شد كه عقده های دل خود را نسبت به اسلام خالی می كرد. و بیش از آنچه كرد نتوانست بكند.[5] و در برابر اینگونه كسان بود كه فرزندان فاطمه به پا خاستند تا با خون خویش بزرگترین حماسه ها را رقم زنند:

امام حسن مسموم شد... یزید، امام حسین را در ضمن فاجعه ای كه چشم

[صفحه 274]

روزگار نظیرش را ندیه بود كشت. آنگاه اولاد مروان حكم با شمشیر بر گردن مسلمانان سوار شدند. مروانیها شاخه ی دیگری از بنی امیه بودند، درنده تر و سنگدل تر. سپس، زید بن علی (پسر امام زین العابدین و برادر امام محمدباقر) در راه آفرینش حماسه ای دیگر، حماسه ای سخت و خونین، كشته شد. حماسه های آل علی یكی پس از دیگری، در جام خورشید می ریخت و بر قله ی تاریخ نقش می بست. و مذهب شیعه، همراه فروعی كه می یافت، می گسترد و عمق می گرفت، تا اینكه عباسیان به خلافت رسیدند. اینان نیز به كام فرزندان فاطمه شرنگی ریختند تلخ تر از آنچه بنی امیه ریخته بودند، و آنان را چنان به آستانه ی نابودی و مرگ كشاندند بدتر از آنچه دیگران كرده بودند. با این حال، اجتماعات شیعه مقاومت می كردند و مقاومت، و انتشار می یافتند و انتشار...[6] .

بدین گونه سادات اولاد علی و فاطمه یعنی فرزندان و نوادگان پیامبر، همواره مورد گرامی داشت و ارجگزاری اجتماعات اسلامی بوده اند، و این درگیریها پیوسته بر جلال موضع و شكوه مقصد و عظمت آنان می افزوده است. زیرا از میان همه ی ارزشها، حركات اجتماعی و حماسه های مردمی، به گونه ای ویژه محبوبیت آفرین است. و چه بسیارند چهره های عظیم از سادات و علمای سادات و امامزادگان قدیم- و پس از آنان- كه همواره در راه عدالت اجتماعی و حریت مسلمانی به پا خاسته اند و مشقت و آزار دیده اند، و برخی به شهادت رسیده اند. شهادت و زندان و مقاومت، یكی از مواریث سادات است، و قیام سادات حسنی و حسینی و موسوی معروف است.

از سوی دیگر می دانیم كه از روزگاران صدر اسلام، احترام گذاشتن به ذریه ی رسول «ص» امری حتمی و رایج و مقبول بوده است. یعنی مسلمانان، هم به قاعده ی انسانی

[صفحه 275]

و فطری حق شناسی، و هم بر پایه ی آیات قرآن و احادیث بسیار، نسبت به فرزندان پیامبر رفتاری محترمانه داشته اند و دارند. و در این مرحله، اهل سنت و شیعه هر دو كوشا بوده اند و هستند. و حتی عالمان اهل سنت خود كتابها و فصلها در فضایل سادات و موضوع «مودت قربی» (دوستی خاندان پیامبر) نوشته اند، و روایات بسیار نقل كرده اند، و سخنانی بس تكلیف زای در این باب گفت اند، از جمله ابن حجر، عالم معروف سنی، گفته است:

هر كس كاری كرده باشد در حق فاطمه، كه موجب آزار و رنجیدن فاطمه شده باشد، به شهادت حدیث، پیامبر را نیز آزار كرده و رنجانیده است. و هیچ چیز بدتر از این نیست كه كسی فاطمه را، از راه اذیت رساندن به فرزندانش، برنجاند.[7] .

نیز نورالدین سمهودی شافعی مدنی گفته است:

امروز، هر كس از ذریه ی پیامبر دیده شود، پاره ای از همان «بضعه» و پاره ی تن پیامبر (یعنی فاطمه) خواهد بود، اگرچه واسطه های متعدد و نسلهای زیادی فاصله باشد. و هر كس در این باره تأمل كند، در دل او باعث و انگیزه ای، برای گرامی داشت سادات، پیدا خواهد شد، و از دشمنی با سادات و ذریه ی زهرا، دوری خواهد كرد.[8] .

و البته حكمت این امر هم معلوم است. و آن این است كه هر مسلمانی، در هر قرنی و زمانی كه زندگی كند، از نتایج و فواید بعثت محمدی و كوششها و مرارتهای توانفرسای پیامبر و هدایت و كتاب و سنت او بهره مند است. و از بركت پیامبر و زحمات اوست و از طریق و راه او، كه به معرفت خدا و دین خدا و كتاب خدا و

[صفحه 276]

احكام خدا و قبله و ایمان و عزت و یقین رسیده است. و این خود از جنبه ی حق شناسی- هم در نظر خلق و هم خالق- سپاسی دارد. و چون پیامبر اكرم، در هر روز و هر زمان نیست تا نسبت به خود او ادای حق و سپاس كنیم، باید این حق و سپاس را نسبت به «ذریة» او ادا كنیم، كه اگر گفته اند، «المرء یحفظ فی ولده»- یعنی: حرمت مرد، حرمت اولاد اوست.

قرآن كریم نیز- چنانكه گفتیم- این مسئله اخلاقی و انسانی را مطرح كرده است، و به عنوان «سپاس رسالت» با تعبیر «مودةالقربی» یاد كرده است:

قل لا اسئلكم علیه اجرا الا المودة فی القربی. سوره ی 42 (شوری) آیه ی 23.

.

- بگوی: مزدی نمی خواهم از شما، بر این پیغام رسانیدن و رسالت، لكن به شما می گویم كه اهل بیت مرا دوست دارید.

حكمت عملی اجتماعی مهم دیگری نیز در این مبحث و گرامی داشت مستتر است. و آن این است كه می نگریم كه ابراز احترام و محبت نسبت به سادات و علویان و ذراری رسول خدا، هم عملی است انسانی و اخلاقی كه هر فردی خود را در برابر آن مكلف می بیند و احساس وظیفه می كند، و هم عملی است كه از نظر منطق دینی به اهمیت آن اشاره شده است و به صورتی پاداش رسالت و تبلیغ دین قرار داده شده است. وقتی این محبت بود، مسلمان چه بسا به دیگر تكالیف خود نیز بهتر عمل كند، و با خود بیندیشد كه پیامبر برای چه آمد و چه دستوراتی داد، من كه نسبت به ذریه ی او احترام قائل می شوم پس چه بهتر كه به احكام دینی او عمل كنم و به سعادت منظور نایل گردم. پس محبوبیت سادات دارای فواید مهمی خواهد بود.

و همین را بود كه- از جمله- منصور دوانیقی، برای كوبیدن قیامهای اولاد

[صفحه 277]

امام حسن «ع» و درهم ریختن شكوه حماسی قهرمانان حسنی، كه در برابر آن بیچاره شده بود و احساس حقارت دژخیمانه می كرد، می كوشید تا از طریق جعل روایت و افسانه، از محبوبیت ایشان بكاهد، و موقعیت و موضع آنان را متزلزل سازد. و چون می نگریست كه این سادات را مردم می شناسند و علم و تقوی و اجتهاد و دیانت و شجاعت و ایمان و از خود گذشتگیشان و با مردم بودنشان نزد همه كس دانسته است، به دامن معصوم مظلوم امام حسن مجتبی- جد آنان- اتهام وارد می كرد، تا شاید بدین وسیله، از محبوبیت نگرانی آور ایشان كم كند، و دلها و دستهای توده ها را از پیوستن به آنان باز دارد. ولی، للحق دولة، و للباطل جولة...

و این مسئله، صرف نظر از همه ی جنبه ها، موضوعی عاطفی و اخلاقی و انسانی ست- چنانكه یاد شد. زیرا، در مثل، اگر كسی نزد استادی علم و معرفت آموزد، آنگاه فداكاریهای بی دریغ و رنجها و مرارتهای بی امان استاد را در راه آموزش و هدایت خویش در نظر آرد، این چنین كس، اگر به استاد ایمان داشته باشد و به آن هدایت و معرفتی كه از او آموخته است از سر صدق و راستی ارج نهد- نه از راه ریا و نفاق- همواره استاد را از جان و دل دوست خواهد داشت، و آنچه مربوط به استاد و وابسته ی به استاد است، به ویژه فرزندان و اعقاب او را نیز دوست خواهد داشت. و همی درصدد خواهد بود تا محبتهای استاد را جبران كند، با محبت به فرزندان او

حتی می توان گفت، غیر مسلمان نیز، اگر از تاریخ زندگی پیامبر و مجاهدات وی در راه بشریت و پیشبرد اخلاق و عدل و احسان و دادگری و تمدن و علم و امانت و بالا آوردن سطح زندگی و تصحیح و توسعه ی روابط انسانی، آگاه باشد و از وجدان اخلاقی برخوردار، بی گمان نسبت به آثار وجودی پیامبر، از جمله فرزندان

[صفحه 278]

او، در خود احساس احترام می كند. و از اینجاست كه برخی از غیر ملسمانان نسبت به خاندان نبی اكرم اظهار ارادت كرده اند، كتاب نوشته اند، شعر سروده اند،دفاع كرده اند، یا بزرگداشتی دیگر معمول داشته اند، یا به مشاهده آنان برای ادای احترام آمده اند، و در هزینه ی تعمیرات و تزیینات آن بارگاهها مشاركت و مساهمت كرده اند. گاه توسل نیز جسته اند و حاجت گرفته اند. به هر حال، تا هیمن حد كه توانسته اند و تشخیص داده اند.

پس چهره های آل محمد «ص» همراه خورشیدهای عزت تاریخند و حماسه ی اقوام. و اینكه مشاهد آنان تا هم اكنون (و تا قیامت) در دل سرزمینهای اقوام می درخشد و در دل و جان مردم جای دارد، گویای شهادت و شهادت یا عظمت علمی و تقوایی ایشان است، كه مردم در زنده و مرده ی آنان آرمان خویش را مجسم می بینند و مقابر و گنبدهای آنان را همواره شعله ای می دانند سر بر آورده در برابر هر ستم و ناروایی و هر محرومیت و نابسامانی. به گفته ی سید جمال الدین اسدآبادی: هر كس خود را فدای ملت كرد در قلب آن ملت زنده خواهد ماند.

و اینان نوعا- به گواهی تاریخ، كه یك نمونه ی آن، كتاب «مقاتل الطالبین» ابوالفرج اصفهانی است- فدای ملتها می شدند و با جباران زمان، برای دفاع از حقوق خلق، در می افتادند و جان و هستی خویش را سپر حقوق محرومین می ساختند. و بدین گونه، در حال حیات و پس از شهادت، بر حركات و اعمال زمامداران مراقبت داشتند.

من به مقابر همه ی امامزادگان و این بارگاههای افراشته، با این دید می نگرم، یعنی همه را آستانه های سربازان با نام و نشانی می بینم كه در راه دریافت حق توده ها حماسه دار و گلگون كفن، در خاك خفته اند. اگر ما، در كشورهای اسلامی- و بیشتر

[صفحه 279]

در عراق و ایران و مصر و سوریه و لبنان و یمن- در هر شهر و شهرك و روستا، در هر كوه و دشت و خمگرد و قله، به یكی از این آثار می رسیم، به این علت است.و چون توجه كنیم كه در برابر هر یك از آنان- در زیارت- می خوانیم،

السلام علیك! اشهد انك قد اقمت الصلاة، و آتیت الزكاة، و امرت بالمعروف و نهیت عن المنكر.

- درود بر تو باد! من گواهم كه تو نماز را برپا داشتی، و زكات (حق محرومان را) دادی، و امر به معروف و نهی از منكر كردی!

می فهمیم كه مضمون این گنبدها و گلدسته ها چیست؟

و چون بنگریم كه می خوانیم:

و نحن حرب لمن حاربكم و سلم لمن سالمكم

-ما با آن كسان كه با شما جنگیدند (ستم گستران) همواره در حال جنگیم، و با آن كسان كه دوست شما بودند (حق گزاران و ستمدیدگان) همواره دوستیم.

درك می كنیم كه ما به عنوان شیعه و دوستدار علی و آل علی، چگونه باید باشیم. چندان لازم نمی بینم یادآوری كنم كه گروه عمده ای از سادات، حتی پس از دو سه سده ی نخستین اسلام، به جز انتساب به پیامبر اكرم، همواره دارای ارزشهای شخصی نیز بوده اند، و چه بسیارند علما و فقها و فلاسفه و زهاد و بزرگان و متفكران و مؤلفان و محققان و شاعران و نویسندگان و آزادیخواهان و مصلحان و شورشیان

[صفحه 280]

و مراجع در ایشان، مانند:

شریف ابوالحسن علی بن محمد حمانی، م- 260 ه. ق.

شریف ابوالحسن محمد رضی موسوی، م- 406

شریف ابوالقاسم علی مرتضی موسوی- علم الهدی، م- 436

شریف ابوالسعادات ابن الشجری بغدادی، م- 542

سید رضی الدین ابوالحسن علی بن طاووس حسنی، م- 663

سید جمال الدین ابوالفضائل احمد بن طاووس حسنی، 673

سید حیدر حسینی آملی، پس از 787

میر صدرالدین ابوالمعالی محمد شیرازی دشتكی، م- 903

میر محمدباقر حسینی استرآبادی- میرداماد، م- 1041

میر ابوالقاسم موسوی حسینی- میر فندرسكی، م- 1050

سید صدرالدی علیخان مدنی شیرازی، م- 1120

آقا جمال (جمال المحققین) محمد خوانساری، م- 1121

سید مهدی علامه ی بحرالعلوم طباطبائی، م- 1226

سید حسین (سیدالعلماء) رضوی تقوی لكناهوری، م- 1273

رفاعة رافع الطهطاوی حسینی مصری، م- 1290

سید حیدر حسینی حلی، م- 1304

میر حامد حسین هندی لكناهوری نیشابوری، م- 1306

میرزا محمد حسن شیرازی، م- 1312

سید جمال الدین حسینی اسدآبادی، م- 1314

میرزا ابوالحسن جلوه ی طباطبائی، م- 1314

سید عبدالرحمان كواكبی حلبی، م- 1320

حاج میرزا حبیب خراسانی، م- 1327

[صفحه 281]

سید عبدالله بهبانی، م- 1328 ه. ق.

سید محمد كاظم یزدی، م- 1336

سید محمد طباطبائی، م- 1299 ه. ش

سید شهاب الدین احمد ادیب پیشاوری، م- 1349 ه. ق

سید موسی زرآبادی قزوینی، م- 1353

سید حسن صدر موسوی كاظمینی، م- 1354

سید حسن مدرس اصفهانی، م- 1357

سید ابوالحسن اصفهانی، م- 1365

حاج آقا حسین طباطبائی قمی، م- 1366

سید محسن امین عاملی لبنانی، م- 1371

سید عبدالحسین شرف الدین عاملی لبنانی، م- 1377

سید هبةالدین شهرستانی، م- 1386

سید ابوالقاسم كاشانی، م- 1340 ه. ش

آیت الله العظمی بروجردی، م- 1340 ه. ش

و.....

باری، سخن بر سر «نقابت سادات» بود. و بدین گونه كه از روزگاران قدیم باز، برای اینكه مبادا با پیدا شدن افرادی تهذیب نایافته و ناهنجار، در میان سادات، از طریقهای گوناگون، یا نرسیدن مواد تربیتی كافی به آنان، در خور شرف آل رسول «ص»، یا سر زدن كاری ناشایست از تنی از آنان، انحطاطی در سطح عزت سیادت و انتساب، پدید آید، جزو شئون اجتماعی ممالك اسلامی یكی هم مسئلة «نقابت» بود. و همواره بزرگترین سادات زمان كه عالم نیز می بود، به مقام «نقابت»

[صفحه 282]

برگزیده می شد[9] و به اجرای آیین «نقابت» می پرداخت. و این سبب شد كه تا حد ممكن در سادات، نقصی و خلافی و عمل ناشایسته ای رخ ندهد، تا مردمان خردشان نشمارند و حرمتشان فرو نگذارند، و در نتیجه، از ادای تكلیف اخلاقی و دینی خود باز نمانند، و رگه ی شورشی و اصلاح طلب آنان نیز از تأیید جامعه ی اسلامی محروم نگردد.

به هر حال، صاحب «الغدیر»، به دلیل ایمان عمیق و یقین صدق و قلب جوشان و خون داغ خویش، و احترام عظیمی را كه نسبت به سادات و آل محمد «ص» قائل بود، از جمله به احیای «آیین نقابت» اعتقاد داشت، آن هم به صورت ابن خلدونی آن. شرح این اجمال اكنون ممكن نیست. تنها از ناحیه ی برخی از ساداتی كه تربیت كرده بود، می توان تا اندازه ای به مقاصد وی در این باب پی برد.

پس از آنچه گذشت، باید بیفزاییم كه اكنون كه روزگاری است كه آیین «نقابت» در كار نیست و مراقبتی نه، خوب است سادات خود، از پیر و جوان و عالم و جاهل و غنی و فقیر، در هر جای كشورهای اسلامی، بلكه در هر جای جهان، از هر گونه انحطاطی سرباز زنند، و عزت خود و حشمت پیامبر اكرم را نیز رعایت كنند. و نیازمندانشان تا می توانند بی نیازی نشان دهند. مردم نیز از روی اصول ایمان و اخلاق به فرزند رهبر و معلم هدایت خود به چشم حرمت نگرند، كه به جز آیات قرآن، روایات بسیاری، در كتب سنی و شیعه، در این باره رسیده است. و از اینجاست كه همواره

[صفحه 283]

در جوامع اسلامی، آنان كه به هتك حرمت سادات و آل علی برخیزند منفورند، بلكه مردمان هر كس را كه به آنان بد رساند حلالزاده نمی دانند.



صفحه 272، 273، 274، 275، 276، 277، 278، 279، 280، 281، 282، 283.





    1. نقابت یعنی: اداره شئون مختلف سادات و مراقبت بر اوضاع زندگی فردی و اجتماعی آنان، به منظور حفظ حیثیتهای گوناگون ایشان از نظر انتساب به پیامبر اكرم »ص«.
    2. اینكه می گوییم نخستین كس و نخستین قیام، منافات ندارد با درگیری چند تن از شیعه در سقیفه ی بنی ساعده پیش از این قیام، و هم حمایت انصار از حق خلافت علی «ع» پیش از این قیام، و هم قیام و تشكلی را كه صحابه ی شیعی در شب پس از سقیفه- بنابر برخی مآخذ- در خارج مدینه پی می ریختند، زیرا این همه را سركوب كردند و به صورت قیام درنیامد و مانند «حركت فاطمی»، نقطه ی مقاومتی مشخص به وجود نیاورد.
    3. از جمله رجوع شود به كتاب «الارجوزة اللطیفة»، از استاد احمد خیری البهوتی المصری الحنفی، چاپ بغداد (1377).
    4. «طلیق» یعنی اسیر آزاده شده. معاویه و پدرش ابوسفیان و گروهی از همانندانشان، در جنگی كه در سال هشتم هجرت (سال بیست و یكم مبعث پیامبر)، در مكه با پیامبر كردند، مغلوب شدند. پیامبر اكرم «ص» مكه را فتح كرد و وارد آن شهر شد؛ مغلوب شدگان طبق سنت نظامی و آیین فتوح در آن روزگار- همه اسیر شدند. اما پیامبر آنان را آزاد كرد. از آن هنگام اینان طلقاء (مفرد آن: طلیق) نامیده شدند. حضرت زینب «ع» هم در سخنانی كه در مجلس یزید به او گفته است او را یابن الطلقاء خوانده است، یعنی از فرزند اسیران آزاده شده ی اسلام. و مقصود بانوی بزرگ، اشاره به این است كه جد تو و پدر تو، تا آخرین سالهای عمر پیامبر، نه تنها مسلمان نشده بودند بلكه با اسلام جنگ می كردند، و سرانجام از بیم شمشیر مسلمانان مجاهد اظهار اسلام كردند....
    5. و آیا بیش از آنچه كرد چه می خواست بكند؟.
    6. «نشأة الفكر الفلسفی فی الاسلام»، ج: 2 ز- ح، چاپ سوم، مصر، دارالمعارف (1385).
    7. «الغدیر»، ج 232:7 تا 233.
    8. همان كتاب.
    9. و در دورانی چند، در هر شهری نقیبی برای سادات بوده است. در این باره در كتاب «مورد الاتحاف فی نقباءالاشراف»- تألیف سید عبدالرزاق كمونة الحسینی (چاپ نجف 1388، در دو جلد)، شرح حال بسیاری از «نقباء» به ترتیب شهرهای اسلامی آمده است.